جمعه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۰

دپ

به زحمت سالی ماهی یکی یه زنگی می‌زنه حالی می‌پرسه. معمولن همون‌ها رو هم جواب نمی‌دم چون یا خوابم یا حال ندارم جواب بدم.
سی‌صدتا هم که پست بذارم تو گودر یکیش لایک و کامنت نمی‌خوره. کسی هم کامنت بذاره جواب نمی‌دم. به دلیل فوق.
سالی ماهی یه کار پیشنهاد می‌شه یه هفته تمرین می‌کنیم بعد کارگردان می‌پیچونه به بهانه‌های مختلف.
سالی ماهی یه پروژه می‌خوره قبول می‌کنم بعد می‌پیچونم بدون بهانه و نه زنگ می‌زنم نه جواب تلفن‌هاشون رو می‌دم.
صد تا زنگ می‌زنم که یکیشو جواب می‌ده می‌رم خونه‌شون یه علفی می‌کشیم یاد بدبختیا می‌افتم حرف نمی‌زنم یا بدبختیم یادم می‌ره این قدر کس‌شعر می‌گم که می‌ندازنم بیرون.
به گه نشسته‌م رسمن. تنها. گه. بی‌امید.

برچسب‌ها: ,

چهارشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۹

هشتاد



کسی این گروه رو می‌شناسه؟ توی یه هارد قدیمی پیداش کردم و ویندوز نشون می‌ده سال 2004 دانلود شده بوده ولی هیچ اطلاعاتی ازش تو اینترنت پیدا نکردم.
چیز خوبیه.

برچسب‌ها:

جمعه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۹

از خواب‌نویسی‌ها

بوی گونی کهنه
و نوستول یه بالکن که ازش اب‌جو کش می‌رفتی
و اسمیرنوف آبی پنجاه درصد و هفت دلاور و برادران دست به مامله‌ی کارامازف
و دودی که می‌رفت هوا و هنوز نمی‌تونی تصمیم بگیری که "o" درست‌تره یا "و" از بس که ادا کردن ه هجای متفاوت تو الفبای تخمیت سخته از بس که تخمیه
o دلت می‌خواد پاشی بری یه قبرستون دیگه
o رها بشی از این وزوز مداوم گوش
o مغزت
از بس که تخمیه



نه گردن سفید کشیده داشت
نه صدای سوپرانو
نه تفنگ شیش‌لول برای گرفتن انتقام از سفیدای متظاهر
جوجه کلاغ سیاه



همیشه اونی که دلت براش تنگ می‌شه رمشتاین خارگسده‌س
و چند نفر دیگه که روت نمی‌شه اسمشون رو بگی

برچسب‌ها:

شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۹

چهارراه شهید پهلوی

فاصله‌ها تموم می‌شن
دردها تموم می‌شن
کابوس‌ها تموم می‌شن

می‌مونه فاصله بین چهارراه شهید پهلوی تا زیر پل حافظ که سال‌ها پیش تو ده مین می‌رفتیم
و دکتر شوشه که همیشه یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیشکی نبود
و پای ترا که همیشه پای ترا بود
و چهار تا او که رنگ به رنگ بود که قرار بود هر روز صبح بهت سلام کنه مثلن
و منم که حسنم مثلن
که قرار نیست دیگه هیچ وقت به هم برسیم و هرچی هم مقام معظم بگه بازم به هم نمی‌رسیم که نمی‌رسیم که نمی‌رسیم
که نمی‌رسیم که نمی‌رسیم که نمی‌رسیم
و جاش چه قدر درد می‌کنه هنوز
نه از این بابت که نباید اینجوری می‌شد
از این که نمی‌رسیم دیگه
و یه وقتی چه قدر قرار بود برسیم
و چه قدر که دل برای پای ترا تنگ می‌شه و نمی‌فهمه نباید
و قرار نیست که پای ترا دیگه بیاد اینجا
و تو بری اونجا
و دلت تنگ می‌شه برای این که اونجا بنفشه بترکه
و پای ترا شعر بگه
و دکتر شوشه انگول کنه
و رنگ‌به‌رنگ زنگ بزنه از بس که جوابش رو نمی‌دی
و کاشکی دکتر و پای ترا و رنگ به رنگ اینجا رو می‌خوندن
و دیگه به هم فحش نمی‌دادیم
و حالا که چار پن سال گذشته جم می‌شدیم دور هم یه چیزی می‌زدیم
و به روی خودمون نمیاوردیم که یه موقعی چه قدر به هم فحش می‌دادیم
که فحش می‌دادیم و فحش می‌دادیم و فحش می‌دادیم

که اون موقع هنوز عمو سام نبود
دکتر لنگر نبود
استاد مسعودها هیچ کدوم نبودن اصلن
و تو خوابم نمی‌دیدن که باشن
پری بود ولی نبود
حمی بود ولی نبود
تقی بود ولی نبود
نقی بود ولی نبود

و نمی‌دونی چرا فکر می‌کنی این همه فرق کردی
وقتی می‌شینی یادت میاد یادم میاد بازی می‌کنی و خیس می‌شه چشات و سفید می‌شه شقیقه‌هات و زرد می‌شه صدات و سخت می‌شه رگات و زخم می‌شه دستات.

برچسب‌ها: ,

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۹

رنج‌

وقتی که یه چیزی تو چاکرای آخرت تیر می‌کشه
وقتی یه چیزی تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o نمی‌دونی چی کار کنی از بس که تیر می‌کشه
و مجبور می‌شی چاکرای خاکیت رو خالی کنی
که وصل بشی به زمین
o چاکرای آخرت رو خالی کنی از بس که تیر می‌کشه


اینو بهش می‌گن استعاره
یعنی نویسنده روش نشده بگه
کره، جق‌لازم، پاتیل، ورم، درد، بغض، آسیب، مرض، نبض، سرگیجه، سرسام...

و یه مشت اراجیف هموار کرده که همون معنی رو بده
ولی هیشکی نفهمه چی گفته
o  یعنی از آسمون پرت شده پایین
ولی هنوز آسمون ولش نمی‌کنه
o مجبوره انقد خودش رو خاک و خلی کنه تا بلکه یه جورایی از دست آسمون خلاص بشه
کره
لازم
یا هر چی که بهش بگی فرق نمی‌کنه
سرت هنوز تو آسمونه
ولی پاهات بدجوری تو زمین گیر کرده
و وسطت انقدر لای درد این دو تا گیر کرده
که تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o نمی‌دونی چی کار کنی از بس که تیر می‌کشه.

برچسب‌ها:

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۹

Mary and Max

 بهم برخورد وقتی مری به مکس گفت دیوونه. از بس شکلمه.

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۹

انفجار

داونلود یه پک مزخرف رینگ‌تون
و وسطش یه تیکه ترنس قدیمی
و پرتاب به چند سال پیش
و یکی از عجیب‌ترین تجربه‌هایی که آدم می‌تونه داشته باشه
ساعت‌ها انفجار نور توی یه اتاق تاریک
و دلم خواست
که اون وزوز روحانی اول و فک زدن آخر رو دوباره تجربه کنم
و
از همه مهم‌تر اون انفجار طولانی وسطش رو.

برچسب‌ها:

یکشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۹

پیچ پیچ مغز

دیدم last.fm رو فیلتر کردن. اول عزا گرفتم حالا دیگه یعنی این موج‌های نامرئی که از اسپیکر درمیاد و هوا رو اونقدر می‌لرزونه تا بشینه روی یه لایه‌ی نازک اون ته مه‌های مارپیچ گوشم و از اون‌جا تبدیل به واکنش‌های الکتروشیمیایی بشه و برسه به یه دسته سلول عصبی و یهو معلوم نیست که چی‌ می‌شه که جایی که توش هستم و آدمی که من باشم تبدیل به یه دنیای تازه می‌شن حالا دیگه اسکربل نمی‌شن و جایی نیست که لیستشون بکنه که بهش سر بزنم ببینم ذائقه‌م این روزا چه جوریه و کیا با من هم سلیقه‌ن و چیا رو دانلود کنم برام بهتره. ولی وقتی لست‌.اف‌ام‌م رو باز کردم دیدم هنوز وینمپ داره اسکرابل می‌کنه و لابد از یه آدرس یا پورتی استفاده کرده که آقای سانسورچی بلد نیست فیلترش کنه و خوش‌حال شدم.


بعد یه وبلاگ رو باز کردم دیدم بالای وبلاگ نوشته بسم الله رحمان رحیم بعد زیرش پنبه هرچی غیر از ماده‌ست از خدا و مذهب بگیر تا هومیوپاتی و شبه‌علم رو زده فکر کردم یا طنز جدیدشه یا کسش خل شده و به یه برداشت پست مدرنی چیزی از عرفان و مذهب رسیده ولی بعد که یه وبلاگ دیگه رو هم باز کردم دیدم باز اون نوار زرد بسم الله رحمان رحیم بالای اونم هست دوزاری دستم اومد که بلاگر هم دوباره فیلتر شده و این نوار زرد بامزه همون تولبار بالای وبلاگ‌هاست که به این روز افتاده و کس وبلاگ‌نویس عزیزم خیلی هم سالمه بلکه این کس آقای سانسورچیه که دوباره خل شده و زده ابزارهای بی‌آزار اینترنت رو فیلتر کرده که نکنه کسی بفهمه بقیه چی گوش می‌کنن و تو شبکه‌ی پیچ پیچ نرون‌های مغزشون چی می‌گذره.

برچسب‌ها:

جمعه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۹

سردرد

یه داروی جدید میگرن بهش داده بودن و اولین شبی بود که به امید سردرد نگرفتن قرص جدید رو با شراب سفید خورده بود. توی رخت‌خواب داشت با زنش حرف می‌زد که سرش گیج می‌ره و خون دماغ می‌شه و از هوش می‌ره. زنگ می‌زنن اورژانس و میان می‌بینن فشارش رو بیسته و با دو تا تزریق فشار رو میارن پایین و به هوش میاد و فکر می‌کنن خوب شده و می‌رن. می‌گن بذارین بخوابه مستی از سرش می‌پره. پنج صبح زنش می‌بینه دیگه خرخر نمی‌کنه و آب‌دهنش جاریه.


بیست و دو سالش بود. تازه عقد کرده بودن و قرار بود تابستون عروسی کنن. دکترا گفتن احتمالن به خاطر بالا رفتن فشار یه رگ تو مغزش پاره شده.

حالا دو شبه که توی مقبره‌ی خونوادگی‌شون می‌خوابه و سردرد نداره. زنش رو ولی کسی نمی‌تونه آروم کنه.

برچسب‌ها:

جمعه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۹

یه ذره از تو

چشمات رو باز می‌کنی و آروم آروم از دود سیگارت می‌گیری و پله پله میای پایین
وای میستی رو زمین و بهش نگاه می‌کنی که زیر قطره‌های ریز بارون پیچ و تاب می‌خوره و ازت دور می‌شه
می‌رسه به برگای سبز و خیس درختا و لابلاشون می‌پیچه و تو سیاهی هوا گم می‌شه
ولی می‌دونی هنوز یه جایی اون دور دورا داره پیچ می‌خوره
بالا می‌ره و برای همیشه دور خودش می‌چرخه
یه قسمتی از تو برای همیشه بالا می‌ره
یه ذره از‌ت باهاشه
و دور می‌شه


برچسب‌ها:

پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۹

سودایی

وقتی سر انگشت‌ها یخ زدن
o
توی سینه‌ت رخت می‌شورن

o می‌چلونن
o می‌چلونن
o می‌چلونن.

می‌چلونن
o
روی بند پهن می‌کنن.

وقتی نمی‌فهمی چته
o
موزیک
لهت می‌کنه.

سودازده‌ی من.





برچسب‌ها: ,

کبیر

او را زنجیر کرده پیش من آوردند. من به دست خویش گوش‌ها و بینی او را بریدم و چشمانش را از کاسه بر آوردم. او را همچنان در غل و زنجیر در دربار من برپا نگه داشتند و مردم سلحشور همگی او را دیدند. پس از آن فرمان دادم تا او را در اکباتانه بر نیزه نشاندند. نیز مردمانی را که هواخواه او بودند در اکباتانه بر روی دژ بر دار آویختم...
داریوش کبیر - کتیبه بیستون
نگرانی‌های من - احمد شاملو

برچسب‌ها:

صدقه‌ی شیرین آقای سنبل‌کاری

ته مزه‌ی قلبت رو زیر زبونت حس می‌کنی
بدون این که ببینی چی به چیه
می‌بینی که داری قلبت رو تف می‌کنی توی قوطی
آقای سنبل‌کاری از صدقه‌ی شیرینش حرف می‌زنه
o تو نمی‌دونی چرا قلبت رو داری دود می‌کنی
که دود می‌کنی
o نمی‌دونی چرا داری دود می‌کنی
که دود می‌کنی
o درد می‌کنه
وقتی داری دود می‌کنی.

برچسب‌ها: ,

دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۹

لاستولوگی

که هرچی تایپ می‌کنی
که برات جفت میاد
هر چی که بخوای
که بکگراندت می‌ایسته جلوت
به جای پشت صاف وسط چشمات سبز می‌شه
یادت می‌ره که تو صف لاست بودی یا این داستان مال دهه نوده؟
یا بیست
یا هر موقع دیگه‌ای که استاد مسیو اتک می‌بردت؟

برچسب‌ها:

چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۸

نیروانای خارکسده

عینک خرخونی مهربون داره چشماش

برچسب‌ها:

che hame

یه وقتایی که همه‌ی بند انگشتات شکستنشون میاد
یه وقتایی که همه‌ی بندای انگشتت می‌شکنن
که همه‌ی بندا می شکنن
که می شکنن و حالشو می‌بری که همه‌ی بندای انگشتت چه همه می‌شکنن به قول آیدا

رمشتاین خارگسده

مشترک گرامي دسترسي به اين سايت امکان پذير نمي باشد
مشترک گرامي مسدود بودن اين سايت طبق دستور مقامات محترم قضايي انجام گرفته است
o اینا


اوکی بابا
گرفتم چی می‌گی
می‌دونم
مملکته دیگه
باید از دست تجاوز رمشتاین خارگسده‌ی بکن نامرد خفن حفظش کرد
حداییش حیف نیست مملکت بیفته دست یه مشت رمشتاین؟

برچسب‌ها:

rammsteinallah

شاعر می‌گه عشق فقط و یه چیزای دیگه و عرق و آب‌جو قاطی.
یا جگونه یاد گرفتم رمشتاین را فراموش کنم و به قرارگاه ثارالله عشق بورزم
یا یه چیزی تو همین مایه‌ها.

برچسب‌ها:

noiseologic

زبان مهم‌تره یا کانتکس؟
کی می‌تونه اینو اماله کنه؟
خوب اماله کنه o
بریزه رو دایره
که نویز جزو کدمممممشونه؟
زبان یا کانتکس؟

برچسب‌ها:

از خواب نویسی‌ها

الان جزو روزاییه که خواب نویسیم میاد
یا شباییه که...
چه فرقی می‌کنه؟
مهم اینه که خواب نویسیم
که خواب نویسیم
که خواب نویسیم میاد
روز
ماه
سال
o اینا همش بهانه‌س

برچسب‌ها:

dont bother

its noise baby
its nois
dont bother urself

برچسب‌ها:

های ان رایت

هی هی هی...
لانگ تایم نو های ان رایت

برچسب‌ها:

یکشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۶

please don't wake up

please don't wake up

برچسب‌ها:

جمعه، آذر ۰۹، ۱۳۸۶

گوسفند

نوستالوژی ِ آشغال ِ گوسفند رو یه هو از ته چمدون پیدا می‌کنی و می‌شینی گرت و خاک روی شیشه‌ش رو سر فرصت پاک می‌کنی و می‌ذاریش بالای تاقچه. فقط چون گفتن حق نداری اسمشو صدا کنی یه فحشی جاش می‌ذاری که دوباره خودشو گه نکنه پسون فردا.
اونم کجا؟!

برچسب‌ها:

دوشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۶

to admit of

وبلاگ‌های قدیمی، دوست‌‌های قدیمی، خاطره‌های قدیمی، روابط قدیمی، آدم‌های قدیمی، حس‌های قدیمی، آهنگ‌های قدیمی، سرد شدن انگشت و خیس شدن پلک و تنگ شدن سینه و دل‌دردهای قدیمی، حس‌های گندیده‌ی قدیمی، حس‌های گندیده‌ی قدیمی...


.
.
.
.
.
هه‌هه!
حس‌های گندیده‌ی قدیمی!
باش تا بیام!

برچسب‌ها: ,

شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۶

nostalogia

آقای بی‌خاطره مدتی بود جزو خاطره‌مندان شده بود و بُر خورده بود قاطی یه مشت آدم محترم حرف حساب و متشخص خاطره دار. هنوزم هست کمابیش ولی چند وقت پیش که داشت علف می‌کشید یادش اومد که دنیا گاهی وقتا خیلی جندگی می‌کنه و دلش برای اینجا تنگ شد و بغضش گرفت و اومد روی وبلاگشو بوسید بغلش کرد یه دل سیر گریه کرد و دوباره با هم آشتی کردن.
در افواه هست راک زیاد هم بی تاثیر نبود گویا.

برچسب‌ها:

دوشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۶

فرج

بلاگ و ناموس رو باید از چشم هیز و حسود و نامحرم مخفی کرد. دیروز توی مراسم ختم یک بنده خدایی آخونده داشت می‌گفت تو آیه گفته که فرج و عورت رو باید پوشوند. حالا این که بلاگ جزو کدوم یکی از این دو تاست مطمئن نیستم ولی به هر حال

برچسب‌ها:

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۶

مرا با لباس خونی دفن کنید

برچسب‌ها:

یکشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۶

کاف شو

برچسب‌ها:

هنوز اسم نداره

ای داد بیداد!
یا ابوالفضل!
یا امام حسین!
یا دستای بریده‌ی حضرت عباس!
نه!
یعنی یه چیز دیگه می‌خواستم بگم!
شنبه شب‌ها 4fun tv را دریابید. یا شاید هم یک شنبه. خلاصه دریابید!




various
hater

juno reactor
god is god

archive
again


وبلاگ زنده را عشق است
یا
وبلاگ زنده است
یا
چگونه یاد گرفتم بر بلاگ بلاک خود غلبه کنم و به وبلاگ عشق بورزم.


softrax
softrax

royksopp
poor leno

olive
you're not alone

royksopp
eple


ای وای
ای ددم وای
بیورکو!


bjork
oceania

mouse on mars
twift !!!!


نمی‌فهمم این چه تاثیر عجیبیه که روی من می‌ذاره
این کانال سهل و ممتنع!

عجب!
انیا خره هم تو 4fun طعم توت فرنگی می‌ده!

enya
may it be

lamb
gorecki



فاک
لعنت
یهو لنگ و پاچه نشون می‌ده بعد چادر می‌ندازه سرش
بی پدر می‌خواست cherry blossom girl نشون بده‌ها
یهو زبونش خرچنگ قورباغه شد
چشاش طلایی شد
این پیرانها هم پایین صفحه هی با عمه‌اش چت می‌کنه.

pati yang
jaszczurka



چرا این لحظه‌ها رو ثبت می‌کنم؟
سوال درست اینه که چرا این لحظه‌ها ثبت کردنی می‌شن؟
یا شاید سوال درست اینه که
royksopp چی می‌گه این وسط؟



royksopp
what else is there?

massive attack
unfinished sympathy



مسیو اتک همیشه این‌قدر بی ریخت بود یا تازگیا پیر داره می‌شه؟
یعنی مسیو اتک هم داره پیر می‌شه؟
یعنی می‌شه که مسیو اتک پیر بشه؟
یا این که...
نه.
نمی‌خوام در باره‌اش فکر کنم.

massive attack
teardrop


دلم یهو ایگی پاپ خواست با سیگار و قهوه.
یا قهوه و سیگار.
به قول گفتنی
کافیی
n
سیگارتز.

massive attack
karmacoma (editor's cut)

massive attack
angel


ای بابا این دست بردار نیست انگار!
هی من نمی‌خوام اعتراف کنم،
هی به روی خودم نمیارم که...
که...
که...
.
.
.
که..
که مسیو اتک پیر شده،
که من با مسیو اتک پیر شدم،
بعد این دست بردار نیست :(

ولی انجل رو دوست دارم هنوز.

royksopp
sparks


به هر حال،
سیگار رو که خدا می‌رسونه،
برم قهوه رو باب کنم.

the avalanches
frontier psychatrist


خداییش از این روحای ملافه پوش
و دی‌جی‌های اسکلت
و میمون‌های درامر
و پیرمردهای حق به جانت پشت میکروفون
و اردک‌ها و پیرزن‌ها و مکزیکی‌های رو صحنه
سهل و ممتنع‌تر می‌شد؟
آی لاو ایت!
آی لاو ایت وری ماچ!!

unkle feat. ian brown
be there


اینجا دو جور کسخل پیدا می‌شه:
کسخلی که اینا رو می‌نویسه،
کسخلی که اینا رو می‌خونه.
هر کی هم حرف من رو قبول نداره خره.

william orbit
barbers adajio for strings


این چرا منو یاد tiesto انداخت؟
ویلیام اوربیت؟
بذا گوگلش کنم...
DSL عزیز با ما سر ناسازگاری نذار.
اون تورنته رو که بستم که.
یه گوگل خواستیم بکنیما.
بعد می‌گن چرا رو ضعیفه دست بلند کردی...
Ray of Light مدونا، Blur، Seal، Melanie C...
خداییش چه ربطی داشت؟
آها یافتم:
Torch Song:
Wish Thing
Ecstasy
Exhibit A
Toward the Unknown Region

شاخکام بی‌خودی تکون نخورده بودن پس.
یه چیزی غریزی حس کرده بودن واسه خودشون طفلیا.
مث سگی که بوی آدم رو رو علف حس می‌کنه و شروع می‌کنه پارس کردن.
گرچه علفه ربطی به آدمه نداره، ولی تو اون شرایط بی ربط هم نیست خب.
البته علف که اصولاً همیشه به آدم مربوطه،
ولی اون بحثش جداس البته!


roni rize
watching windows

tosca
wonderful

massive attack
live with me

galapagos manufacture
that's all right





اینم واسه این که بچه خوبی بودیم با هم دیگه همه‌گی با هم کلاً هممون دسته جمعی که بعدشم دیگه کسشعر نویسی رو جمع کنیم بریم پی کارمون:




بی اسم از دنیا رفت بچه‌م.

برچسب‌ها: ,

سه‌شنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۶

4fun.tv

گوشی موبایلم رو دزدیدن. حالا نشسته‌م بدون آدرس بوک سعی می‌کنم هویت فرستنده‌ی SMS هایی که میاد رو از روی چیزهایی که نوشتن حدس بزنم. بازی جالبیه.
بازی جالبیه؟

کمک.
یکی منو از دست دود این سیگاری که دستمه نجات بده.
یکی منو از دست دود این سیگاری که دستمه نجات بده؟

شاید این که همیشه از خونه همسایه پایینی صدای واق واق میاد به خودی خود خیلی هیجان انگیز نباشه ولی موضوع وقتی جالب می‌شه که بدونیم اون‌ها اصلاً سگ ندارن.
سگ ندارن؟

بوی توطئه میاد
همیشه وقتی آگهی وسط سریال شروع می‌شه
بقیه کانالها هم دارن آگهی نشون می‌دن.
ملال ِ یه توطئه‌ی کثیفه که نباید بهش اعتماد کرد. هرگز.
هرگز؟


دی دلی دلی دلی دی دلی دلی دلی دد
دی دلی دلی دلی دی دلی دلی دلی دددل
تا صبح ليلا زلفشو باد بده،
بعد یهو،
وقتی یک‌شنبه تموم شد
نیمه شب
به محض شروع اولین لحظه‌ی دوشنبه،
4fun.tv شروع کرد به رویا دیدن.



امشب "تلویزیون فرحزاد 4" ناگهان منو کرد. خشک خشک. پشت سر هم. با ضربات ممتد و مداوم. بی وقفه.
شرتم رو در آورد، پاهامو باز کرد، و در آغوشم گرفت.
ارگاسم رو ذره ذره در من تزریق کرد.
با لطافت نوازشم کرد
و منو کرد.
منو خشک خشک کرد
منو خشک خشک کرد
منو خشک خشک به ارگاسم رسوند.
امشب خشک خشک پرواز کردم
امشب از فرط لذت زار زدم.
یادم نمیاد آخرین بار کی این طور بدون کاتالیزور ارگاسم شده بودم
اصلاً مطمئن نیستم که تا حالا این طور بی واسطه اوج گرفته بودم یا نه
ولی امشب به قدرت و معجزه‌ی بی واسطه‌ی صدا و تصویر ایمان آوردم
با یه تلویزیون فرحزاد 4 انقد اینچ توی یک اتاق تاریک ملال آور سابق.
امشب یه گنج نورانی و درخشان رو در آغوش گرفتم
با تلویزیون فرحزاد 4
امشب بدون گاو قرمز بال دار
پرواز کردم
بعدش
اسطوره شد
نمی‌تونی باور کنی
نمی‌تونی باور کنی
نمی‌تونی باور کنی که بشه به این راحتی اوج گرفت
نمی‌تونی این همه استعداد و سلیقه رو ببینی و ایمان نیاری به این که آدم‌ها به طرز اعجاب آوری نابغه هستن
نمی‌تونی باور کنی که داری وسط یه دریا از جادو زندگی می‌کنی
نمی‌تونی باور کنی که گاهی موج‌های کوچک قایقت رو کجاها که نمی‌کشونه
امشب تلویزیون فرحزاد 4 با ما در این اتاق تاریک چه کرد
با ما چه کرد
در این اتاق تاریک

various
hater

The knive
marbel house

William orbit
Babers adagio for strings

the wolfang press
kansas

orbital
style

blondie
no exit

portishead
glory box

alex twin
donkey rhubarb

cube
loop

natacha atlas
when i close my eyes


همم....

maria peszek
moje miasto

muzykoterapia
winobranie

death in vegas
dirge

سه تا ماهی طلایی با باله های بلند پره پره از لای انگشتام لیز خوردن
سه تا رنگین کمون کوچولو امشب از تورم فرار کردن
ولی سفره‌ام هنوز پر از بی‌نهایته
حالا برین کنار میگوهای زرد بد قیافه
که مث پارازیت رنگای مواج رو احاطه کردین
گرچه
رنگین کمون حتی با شما هم مرز نداره
حتی انگل‌ها هم تو رنگین کمون جا دارن
نگران نباشین
فقط روتونو زیاد نکنین!
smolik ft. kasia kurzawska
c.y.e.

novika
depend on you

indios bravos
czas spelnenia

sweet noise ft. anna maria jop
dzis mnie kochasz jutro nienawidzi

انگل‌های عزیز!
انگل‌های دوست‌داشتنی گرامی!
ثابت شده که پراید هاچ‌بک هم می‌تونه بین بندتن‌های سرپا محبوب باشه.
شما که جای خود دارین!
paktofonika
jestem bogiem

dka
iak by to byli

varius manx
tyle sily mam

خاک بر سر احمقت که مصدق رو با احمدی نژاد مقایسه می‌کنی. بعد می‌گی پ. نون.، نکنه فک کنین من دارم مصدق رو با احمدی نژاد مقایسه می‌کنم ها! خدا به دور! خدا به دور! هف تا کوچه اون‌ورتر! الهی بمیرم اگه بخوام مصدق رو با احمدی مقایسه کنم! خدا به دور! خدا به دور! ببینین این که دارم هی از کون احمدی و خامه‌ای می‌خورم از بس پست مدرنممه که اینجوری شده. ار بس که متفاوتممه. شما مدرن‌های عقب مونده هنوز نمی‌فهمین کون احمدی چه قد خوردنیه آخه. شماها که تخمای آقام رو ندیدین وقتی لیس می‌زنم چه برقی می‌افتن. مزه عرق بین تخم و سوراخ کون خامه‌ای آقا رو نچشیدین تا بفهمین من ِ پست انتلکتوئل چه قده حالیممه.
خاک بر سر نفهم الاغت بکنن که عین خر ِ تو گل مونده داری عرعر می‌کنی.
کس خل مالیاتی که شاخ و دم نداره.
می‌گه کاشکی با روز دعوام نشده بود که حالا که دارم انگشتمو می‌گیرم طرفشون و صب تا شب خشتکشونو جر می دم و عرعر می‌کنم فکر نمی‌کردین اینا از سوزش کونم نیست.
کاشکی فکر می‌کردین عرعرام کلام طیب و طاهره، عرعر خر ِ داغ شده‌ی کون سوخته نیست.

انقدر الاغی که فکر می‌کنی اگه بادبزن دستت بگیری همه باور می‌کنن داری کباب چنجه درست می‌کنی و این بویی که میاد از داغ روی کونت نیست.
الخق که کودن شدی.
یه‌ی‌هو.
sistars
sutra

kult
polska

monika brodka
mial byc slub

آهان!
این یه انگل درست حسابی بود.
یه پارازیت اساسی.
چه قدر هم به این آهنگ‌های آخری میاد.
به پای هم پیر شین!
ania dabrowska
trudno mi sif prezyznac

منتهی نباید خودتونو ناراحت کنین.
بدون میگو دنیا خیلی یک‌نواخت می‌شد.
میگو تنوع رنگین کمون رو بیشتر می‌کنه.
میگو باید باشه تا وقتی قطار داره با سرعت از بالای آبشار سقوط می‌کنه باد بپیچه تو موهات و از ترس و لذت فریاد بزنی و بعد که پیاده می‌شی بالا بیاریش.
هیچ به این فکر کردی که اگه میگو نبود می‌خواستی چیو بالا بیاری؟
به این موضوع فکر کردی که چرخ و فلک بدون بالا آوردن بعدش چه قدر بی مزه می‌شد؟
kasia kowalska
a to co mam

fisz emade
nie bo nie

kult
komu bije dzwon


که بدون هودر و صبحانه و کاپیتان کولو چه قدر ناقص بود؟
که این موزیکای لهستانی دم صبح یه همچین میگوهای بامزه‌ای به عنوان مکمل لازم داشت؟
که باید توی پیتزا و سالاد الویه سس ریخت؟
باید توی پیتزا و سالاد الویه سس ریخت.




----------------------
Korn And Amy Lee
Freak On Flash

Tokio Hotel
Ubers Ende Der Welt


نه!
خواب 4fun.tv دیگه سر اومده!
با این چیزا هم فقط داره بی خودی خودشو گول می‌زنه.
باهاستی بری توی رخت خواب و بیدار شی.
ساختار شکنی فرافکنانه هم دیگه کافیه.
کسخل.

برچسب‌ها:

لیلا

این یه نوشته ی ناجور درباره‌ی لیلاس که هیچ ربطی هم به لیلا نداره. ناجوریش به خاطر ناجور بودن لیلا نیست. اون خیلی هم جوره.

از لیلای 76 دیگه چیز زیادی برای من باقی نمونده. با گذشت زمان همه‌ی رنگ‌هاش به قهوه‌ای مات و زرد و نارنجی کمرنگ تبدیل شدن. هوم... لیلای 76 انگار توی یه اتاق تاریک توی تخت خوابش بود. چیز زیادی ازش معلوم نبود و فقط صداش شنیده می‌شد. یه خاطره‌ی گنگ از یه صدای آروم و کشیده و مظلوم که هنوز می‌تونه موهای تن آدم رو سیخ کنه. و یه صدای مزاحم زنگ تلفن. و یه عروسک گنده که رو دوشش می‌ذاشت و باهاش تو خونه می‌چرخید و مسخره بازی در میاورد. و یه چند تا ظرف شله زرد رنگ و رو رفته و یه طرح گنگ از یه نوار کاست که خیلی وقته بهش گوش ندادم و اساساً حتی یه خط از شعرشو دیگه یادم نمونده.
ولی لیلای 86 بد جوری آبداره! خیس و لیز و شفاف! با رنگ‌های سرد و غلیظ. پر از آبی و بنفش و سرمه‌ای و سیاه پررنگ و براق. لیلای 86 به طور اعجاب انگیزی تبدیل شده به زهرا امیر ابراهیمی که وسط عشق بازی از درد یا شاید از غم یا حتی لذت می‌زنه زیر گریه. زلف برباد ده‌ی کلیپ محسن نامجو.
لیلا برای من نه نوستالژی، که تبدیل به یه فاجعه‌ی تموم شده شده. معصومیتش رو از دست داده ولی به جاش چیزهای تازه‌ای به دست آورده. شاید یه موقعی ممکن بود ده سالگی لیلا برای من ذق ذق کنه ولی الان نه تنها این ده سالگی، که حتی ذق ذقش هم مدت‌هاست تموم شده. لیلا الان با درد و غم و لذت و شادی و ماجراهای زیاد بالغ شده و یه زن کامل سی ساله‌س که بلده از خودش مراقبت کنه و مِی خوردنش نه خون جگر، که آرامش و احترام به همراه داره.


My Chemical Romance
I Don't Love You

برچسب‌ها: ,

جمعه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۶

Confidence

Confidence

برچسب‌ها:

خواب ِ تِرا

دو تا ترامادول روی شکم پر از پیتزا و نتیجه؟ یه ذره تحریک بینایی و شنوایی در جهت غیر قابل تشخیص، یه ذره لرزش قلب یا ذهن یا دل يا حتي معده گاهي، و دست، شبیه استرس ولی شیرین و لذت بخش، حس یخ زدن انگشت‌ها، رخوت و تار شدن گاه و بی‌گاه و لحظه‌ای چشم و ذهن...
با Lateralus بارها بي‌هوش شدن و از سر شب تا بعد از ظهر فردا بدون کمترین احساس خستگی یا خواب‌آلودگی با چیزی از جنس کامپيوتر سرگرم شدن.

برچسب‌ها:

شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۵

خواب 3

عجیبه
گاهی گره‌های کور ذهن با هیچی باز نمی‌شه
جز با یه مشت علف ناب عفیف
که مث سیل می‌شوره و پاک می‌کنه و می‌بره.

---------------------------------------------

چه قد یه آنالیز تام یورک ته یه فیلم اکسپرسیونیستی می‌تونه بچسبه.

---------------------------------------------

یه وقتایی شیشه خواستنی می‌شه.
یه وقتایی یه اتفاقای عجیبی می‌افته.

---------------------------------------------

یه وقتایی خودم مهم‌تر می‌شه
یه وقتایی یه بُعد سنگین‌تر می‌شه
یه وقتایی یه چیزی اصلاً دیده نمی‌شه

---------------------------------------------

یه وقتایی چه قد Cymbal rush می‌شه
یه وقتایی اون طرف موبایل یه چیز دیگه می‌شه
یه وقتایی با موبایل می‌شه به اشراق رسید.
ام پی 3 پلیری چیزی مثلاً.

---------------------------------------------

یه وقتایی هم جهت عوض می‌شه هم نوع حرکت
همه چی
یه وقتایی عجیب می‌شه
یه وقتایی عجیب می‌شه
همه چی
همه چی
همه چی
همه چی
همه چی
همه چی
همه چی
همه چی
همه چی
همه چی
یه وقتایی دور سرت می‌چرخه.

یه وقتایی تو مرکز دنیا می‌شی و همه‌ی دنیا با سرعت دورت طواف می‌کنه.
یه وقتایی قسمت‌های حاشیه‌ای و دور بدنت دور مرکز هندسی بدنت شروع به چرخیدن می‌کنن.
انقدر حول محورت می‌چرخی و می‌چرخی و می‌چرخی
که دیگه معلوم نیست تو می‌چرخی یا دنیا
که تو و دنیا یکی می‌شین
با محور ثابتت یکی می‌شی
دیگه یادت نمیاد چرا داری می‌چرخی
انگار این چرخیدن طبیعی‌ترین واقعیت دنیاس
سکون رو به یاد نمیاری
می‌چرخی و دنیا رو دنبال خودت می‌چرخونی
بدون توقف و لغزش و حتی تردید.
یه وقتایی چرخیدن بی وقفه و حرکت تند و خطی اشیاء و نورها تنها واقعیت دنیا می‌شه.


---------------------------------------------

عجب بلندترین و طبیعی‌ترین ماه سال می‌تونه باشه تعطیلات نوروز.
کونای گشاد به پا خیزید
شغل: نماینده‌ی مجلس.

---------------------------------------------

نترس از این حرفا، فکر کن داری وبلاگ می‌خونی. این طوری طبیعی‌تر به نظر می‌رسه:

امشب یه هو یه ضربه‌ی مهلک به مخم وارد کردم
تا 3 ساعت بعدش گیج بودم
تازه کم کم گوشام دارن داغ می‌شن و سوت می‌کشن.
تا چند لحظه پیش حتی نمی‌تونستم صدای سوت گوشم رو بشنوم.

حالا کم کم حس‌ها داره برمی‌گرده
نخاع و مخچه فعلاً 70-80 درصد ریکاوری شدن ولی در حال حاضر در باره مغز نمی‌شه چیزی گفت
غیر از این که عکس بهرام رادان هر روز روی جلد مجله فیلم برات شکلک در میاره، که زیاد هم نمی‌شه بهش اعتماد کرد چون یه وقت ممکنه راهش رو بگیره و از کاغذ گلاسه‌ی جلد مجله بره بیرون
اون وقت یه مجله‌ی فیلم می‌مونه با یه روی جلد سفید که همه‌ی نوشته‌ها هم از روش پاک شدن.
هر صفحه‌ای که باز می‌کنی کم کم نوشته‌هاش محو می‌شه.
مرز صفحه‌های مجله محو می‌شه.
میزی که مجله رو روش گذاشتی کم کم سفید می‌شه.
مرزهای دستی که روی میزه با سفیدی میز یکی می‌شه.
همه جا سفید و ساکت می‌شه و دیگه نه چیزی می‌بینی نه می‌شنوی.

---------------------------------------------

نه این یه چیز دیگه‌س
با چت نویسی فرق داره
یه جور توصیف بدون واسطه از یه دنیای دیگه‌س که در حالت عادی معمولاً دیده نمی‌شه و کمتر کسی ازش خبر داره.
درصد کمی از آدما ازش خبر دارن ولی همون آدای کم‌یاب غیر عادی گاهی دربارش یه چیزی می‌گن یا می‌نویسن. بعد بعضی‌ها مجذوبش می‌شن، بعضی‌ها درکش نمی‌کنن، بعضی‌ها هم که قبلاً توش شهید شدن حسش می‌کنن،
بعضی‌ها هم تو کلوپ عضون ولی زیاد سلام علیک با هم ندارین!

---------------------------------------------

وضو گرفتن خاصیتش اینه که تو رو از گذشته پاک می‌کنه و آماده می‌شی که واقعیت جاری در لحظه‌ی حال رو با تمام وجود نیایش کنی. که در عین این که یه ناظر بی‌طرفی که در تمام لحظات یه مشاهده‌گر هشیار و آگاهی، همزمان در واقعیت جاری هم هستی. با واقعیت یکی‌ای و در تعادل کامل در حال سماع و رقصیدنی.
کاملی.

---------------------------------------------

باورت می‌شه که اولیور استون پرستیدنی تبدیل به جواد شمقدری درجه چهار شده باشه و توی روایت فتحش نیکلاس کیج نقش فرمانده‌ی بسیجی مخلص بی ادعا رو بازی کنه و فرزند شهید به همسر شهید بگه "مادر جان، آیا پدر به خانه باز خواهد گشت آیا روزی آیا؟" و خانواده شهید بگه "نمی‌دانم فرزندم. پدرت برای مسیح و میهنش به جنگ رفته و ممکنه عیسای مسیح او را ببرد پیش خودش نگه دارد تا در کنار حوض کوثر در کنار ابولفرض و سایر شهدای یونایتد استیت آو امریکا محشورش گرداند انشاالله."

باورت می‌شه مل گیبسون دیگه تو کار باد کردن عضله‌هاش نیست و آخرالزمانش رو با حیوون‌های بدوی‌ای پرکرده که روی پاهاشون راه می‌رن ولی هیچ برتری یا پستی‌ای بین خودشون و گرازها و مارها و پلنگ‌هایی که باهاشون زندگی می‌کنن وجود نداشته باشه؟ که واقعاً هیچ کدوم نسبت به دیگری نه بهترن نه بدتر؟ که بد و خوب اصلاً بی معنی باشه و تازه با کشتی‌های اسپانیایی ویروس اخلاق وارد یه فرهنگ سه هزار ساله شده باشه؟ که خداها هم بد باشن هم خوب. که خداها با فصل‌ها عوض بشن. که خداها چیزی جز رودخونه و جنگل و پلنگ و آسمون نباشن؟ که شاکتی هنوز توی ریشه‌ی ستون فقرات قایم نشده باشه و توی تمام لحظه‌ها در تمام وجود آدمها جاری باشه؟

نه. باور کردنی نیست. باورم نمی‌شه. باور نمی‌کنم که اولیور استون انقدر احمق و متظاهر و نومحافظه‌کار باشه. که مل گیبسون انقدر خالص و بدوی و بی قضاوت باشه. باورم نمی‌شه. حتماً یه جای کار این دنیا یه اشکالی داره که من ازش سر در نمیارم.

برچسب‌ها: