« Home

شبِ شهرِ خودمختار

چتِ چت بودیم و بی‌هدف و بدون این که بدونیم کجاییم با ماشین توی خیابون‌های شلوغ شب وسط شهر می‌چرخیدیم. یادمه که بارها رسیدیم به زیر پل حافظ.

شهر شب که می‌شه خودمختار می‌شه. اینو مهندس گفت و چه قدر راست می‌گفت.

یه جاهایی می‌زدیم کنار و مهندس و ندا توی ماشین عشق‌بازی می‌کردند. من گاهی اون‌ها رو نگاه می‌کردم و گاهی خیابون‌ها رو ولی با وجود این که خیابون‌ها شلوغ بودند آدم‌های دیگه رو نمی‌دیدم. این عشق‌بازی هم عجب کلمه‌ایه! حال کردم.

توی خیابون‌های شهر خودمختار چت بودیم و می‌چرخیدیم. گرس خوبی بود. از گرس کیری خودم که بعدش سه ساعت دمر می‌کنه خیلی بهتر بود چون هیچ کدوممون دمر نشدیم. فقط نیم ساعت دم رستوران پارک کرده بودیم و به این فکر می‌کردیم که با این حالمون می‌تونیم بریم تو یا نه و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که نمی‌تونیم.

برچسب‌ها: ,

برای اثبات زنده بودن صاحاب وبلاگ

ارسال یک نظر