جمعه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۹

از خواب‌نویسی‌ها

بوی گونی کهنه
و نوستول یه بالکن که ازش اب‌جو کش می‌رفتی
و اسمیرنوف آبی پنجاه درصد و هفت دلاور و برادران دست به مامله‌ی کارامازف
و دودی که می‌رفت هوا و هنوز نمی‌تونی تصمیم بگیری که "o" درست‌تره یا "و" از بس که ادا کردن ه هجای متفاوت تو الفبای تخمیت سخته از بس که تخمیه
o دلت می‌خواد پاشی بری یه قبرستون دیگه
o رها بشی از این وزوز مداوم گوش
o مغزت
از بس که تخمیه



نه گردن سفید کشیده داشت
نه صدای سوپرانو
نه تفنگ شیش‌لول برای گرفتن انتقام از سفیدای متظاهر
جوجه کلاغ سیاه



همیشه اونی که دلت براش تنگ می‌شه رمشتاین خارگسده‌س
و چند نفر دیگه که روت نمی‌شه اسمشون رو بگی

برچسب‌ها:

شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۹

چهارراه شهید پهلوی

فاصله‌ها تموم می‌شن
دردها تموم می‌شن
کابوس‌ها تموم می‌شن

می‌مونه فاصله بین چهارراه شهید پهلوی تا زیر پل حافظ که سال‌ها پیش تو ده مین می‌رفتیم
و دکتر شوشه که همیشه یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیشکی نبود
و پای ترا که همیشه پای ترا بود
و چهار تا او که رنگ به رنگ بود که قرار بود هر روز صبح بهت سلام کنه مثلن
و منم که حسنم مثلن
که قرار نیست دیگه هیچ وقت به هم برسیم و هرچی هم مقام معظم بگه بازم به هم نمی‌رسیم که نمی‌رسیم که نمی‌رسیم
که نمی‌رسیم که نمی‌رسیم که نمی‌رسیم
و جاش چه قدر درد می‌کنه هنوز
نه از این بابت که نباید اینجوری می‌شد
از این که نمی‌رسیم دیگه
و یه وقتی چه قدر قرار بود برسیم
و چه قدر که دل برای پای ترا تنگ می‌شه و نمی‌فهمه نباید
و قرار نیست که پای ترا دیگه بیاد اینجا
و تو بری اونجا
و دلت تنگ می‌شه برای این که اونجا بنفشه بترکه
و پای ترا شعر بگه
و دکتر شوشه انگول کنه
و رنگ‌به‌رنگ زنگ بزنه از بس که جوابش رو نمی‌دی
و کاشکی دکتر و پای ترا و رنگ به رنگ اینجا رو می‌خوندن
و دیگه به هم فحش نمی‌دادیم
و حالا که چار پن سال گذشته جم می‌شدیم دور هم یه چیزی می‌زدیم
و به روی خودمون نمیاوردیم که یه موقعی چه قدر به هم فحش می‌دادیم
که فحش می‌دادیم و فحش می‌دادیم و فحش می‌دادیم

که اون موقع هنوز عمو سام نبود
دکتر لنگر نبود
استاد مسعودها هیچ کدوم نبودن اصلن
و تو خوابم نمی‌دیدن که باشن
پری بود ولی نبود
حمی بود ولی نبود
تقی بود ولی نبود
نقی بود ولی نبود

و نمی‌دونی چرا فکر می‌کنی این همه فرق کردی
وقتی می‌شینی یادت میاد یادم میاد بازی می‌کنی و خیس می‌شه چشات و سفید می‌شه شقیقه‌هات و زرد می‌شه صدات و سخت می‌شه رگات و زخم می‌شه دستات.

برچسب‌ها: ,

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۹

رنج‌

وقتی که یه چیزی تو چاکرای آخرت تیر می‌کشه
وقتی یه چیزی تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o نمی‌دونی چی کار کنی از بس که تیر می‌کشه
و مجبور می‌شی چاکرای خاکیت رو خالی کنی
که وصل بشی به زمین
o چاکرای آخرت رو خالی کنی از بس که تیر می‌کشه


اینو بهش می‌گن استعاره
یعنی نویسنده روش نشده بگه
کره، جق‌لازم، پاتیل، ورم، درد، بغض، آسیب، مرض، نبض، سرگیجه، سرسام...

و یه مشت اراجیف هموار کرده که همون معنی رو بده
ولی هیشکی نفهمه چی گفته
o  یعنی از آسمون پرت شده پایین
ولی هنوز آسمون ولش نمی‌کنه
o مجبوره انقد خودش رو خاک و خلی کنه تا بلکه یه جورایی از دست آسمون خلاص بشه
کره
لازم
یا هر چی که بهش بگی فرق نمی‌کنه
سرت هنوز تو آسمونه
ولی پاهات بدجوری تو زمین گیر کرده
و وسطت انقدر لای درد این دو تا گیر کرده
که تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o تیر می‌کشه
o نمی‌دونی چی کار کنی از بس که تیر می‌کشه.

برچسب‌ها: