جمعه، آذر ۰۹، ۱۳۸۶

گوسفند

نوستالوژی ِ آشغال ِ گوسفند رو یه هو از ته چمدون پیدا می‌کنی و می‌شینی گرت و خاک روی شیشه‌ش رو سر فرصت پاک می‌کنی و می‌ذاریش بالای تاقچه. فقط چون گفتن حق نداری اسمشو صدا کنی یه فحشی جاش می‌ذاری که دوباره خودشو گه نکنه پسون فردا.
اونم کجا؟!

برچسب‌ها:

دوشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۶

to admit of

وبلاگ‌های قدیمی، دوست‌‌های قدیمی، خاطره‌های قدیمی، روابط قدیمی، آدم‌های قدیمی، حس‌های قدیمی، آهنگ‌های قدیمی، سرد شدن انگشت و خیس شدن پلک و تنگ شدن سینه و دل‌دردهای قدیمی، حس‌های گندیده‌ی قدیمی، حس‌های گندیده‌ی قدیمی...


.
.
.
.
.
هه‌هه!
حس‌های گندیده‌ی قدیمی!
باش تا بیام!

برچسب‌ها: ,