« Home | Confidence » | خواب ِ تِرا » | خواب 3 » | از خواب‌ها » | آینه » | Jetstream » | Thom Yorke - Cymbal Rush » | ... » | بالا » | چتی »

لیلا

این یه نوشته ی ناجور درباره‌ی لیلاس که هیچ ربطی هم به لیلا نداره. ناجوریش به خاطر ناجور بودن لیلا نیست. اون خیلی هم جوره.

از لیلای 76 دیگه چیز زیادی برای من باقی نمونده. با گذشت زمان همه‌ی رنگ‌هاش به قهوه‌ای مات و زرد و نارنجی کمرنگ تبدیل شدن. هوم... لیلای 76 انگار توی یه اتاق تاریک توی تخت خوابش بود. چیز زیادی ازش معلوم نبود و فقط صداش شنیده می‌شد. یه خاطره‌ی گنگ از یه صدای آروم و کشیده و مظلوم که هنوز می‌تونه موهای تن آدم رو سیخ کنه. و یه صدای مزاحم زنگ تلفن. و یه عروسک گنده که رو دوشش می‌ذاشت و باهاش تو خونه می‌چرخید و مسخره بازی در میاورد. و یه چند تا ظرف شله زرد رنگ و رو رفته و یه طرح گنگ از یه نوار کاست که خیلی وقته بهش گوش ندادم و اساساً حتی یه خط از شعرشو دیگه یادم نمونده.
ولی لیلای 86 بد جوری آبداره! خیس و لیز و شفاف! با رنگ‌های سرد و غلیظ. پر از آبی و بنفش و سرمه‌ای و سیاه پررنگ و براق. لیلای 86 به طور اعجاب انگیزی تبدیل شده به زهرا امیر ابراهیمی که وسط عشق بازی از درد یا شاید از غم یا حتی لذت می‌زنه زیر گریه. زلف برباد ده‌ی کلیپ محسن نامجو.
لیلا برای من نه نوستالژی، که تبدیل به یه فاجعه‌ی تموم شده شده. معصومیتش رو از دست داده ولی به جاش چیزهای تازه‌ای به دست آورده. شاید یه موقعی ممکن بود ده سالگی لیلا برای من ذق ذق کنه ولی الان نه تنها این ده سالگی، که حتی ذق ذقش هم مدت‌هاست تموم شده. لیلا الان با درد و غم و لذت و شادی و ماجراهای زیاد بالغ شده و یه زن کامل سی ساله‌س که بلده از خودش مراقبت کنه و مِی خوردنش نه خون جگر، که آرامش و احترام به همراه داره.


My Chemical Romance
I Don't Love You

برچسب‌ها: ,

ارسال یک نظر