« Home | صدقه‌ی شیرین آقای سنبل‌کاری » | لاستولوگی » | نیروانای خارکسده » | che hame » | رمشتاین خارگسده » | rammsteinallah » | noiseologic » | از خواب نویسی‌ها » | dont bother » | های ان رایت »

کبیر

او را زنجیر کرده پیش من آوردند. من به دست خویش گوش‌ها و بینی او را بریدم و چشمانش را از کاسه بر آوردم. او را همچنان در غل و زنجیر در دربار من برپا نگه داشتند و مردم سلحشور همگی او را دیدند. پس از آن فرمان دادم تا او را در اکباتانه بر نیزه نشاندند. نیز مردمانی را که هواخواه او بودند در اکباتانه بر روی دژ بر دار آویختم...
داریوش کبیر - کتیبه بیستون
نگرانی‌های من - احمد شاملو

برچسب‌ها:

ارسال یک نظر