« Home | رنج‌ » | Mary and Max » | انفجار » | پیچ پیچ مغز » | سردرد » | یه ذره از تو » | سودایی » | کبیر » | صدقه‌ی شیرین آقای سنبل‌کاری » | لاستولوگی »

چهارراه شهید پهلوی

فاصله‌ها تموم می‌شن
دردها تموم می‌شن
کابوس‌ها تموم می‌شن

می‌مونه فاصله بین چهارراه شهید پهلوی تا زیر پل حافظ که سال‌ها پیش تو ده مین می‌رفتیم
و دکتر شوشه که همیشه یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیشکی نبود
و پای ترا که همیشه پای ترا بود
و چهار تا او که رنگ به رنگ بود که قرار بود هر روز صبح بهت سلام کنه مثلن
و منم که حسنم مثلن
که قرار نیست دیگه هیچ وقت به هم برسیم و هرچی هم مقام معظم بگه بازم به هم نمی‌رسیم که نمی‌رسیم که نمی‌رسیم
که نمی‌رسیم که نمی‌رسیم که نمی‌رسیم
و جاش چه قدر درد می‌کنه هنوز
نه از این بابت که نباید اینجوری می‌شد
از این که نمی‌رسیم دیگه
و یه وقتی چه قدر قرار بود برسیم
و چه قدر که دل برای پای ترا تنگ می‌شه و نمی‌فهمه نباید
و قرار نیست که پای ترا دیگه بیاد اینجا
و تو بری اونجا
و دلت تنگ می‌شه برای این که اونجا بنفشه بترکه
و پای ترا شعر بگه
و دکتر شوشه انگول کنه
و رنگ‌به‌رنگ زنگ بزنه از بس که جوابش رو نمی‌دی
و کاشکی دکتر و پای ترا و رنگ به رنگ اینجا رو می‌خوندن
و دیگه به هم فحش نمی‌دادیم
و حالا که چار پن سال گذشته جم می‌شدیم دور هم یه چیزی می‌زدیم
و به روی خودمون نمیاوردیم که یه موقعی چه قدر به هم فحش می‌دادیم
که فحش می‌دادیم و فحش می‌دادیم و فحش می‌دادیم

که اون موقع هنوز عمو سام نبود
دکتر لنگر نبود
استاد مسعودها هیچ کدوم نبودن اصلن
و تو خوابم نمی‌دیدن که باشن
پری بود ولی نبود
حمی بود ولی نبود
تقی بود ولی نبود
نقی بود ولی نبود

و نمی‌دونی چرا فکر می‌کنی این همه فرق کردی
وقتی می‌شینی یادت میاد یادم میاد بازی می‌کنی و خیس می‌شه چشات و سفید می‌شه شقیقه‌هات و زرد می‌شه صدات و سخت می‌شه رگات و زخم می‌شه دستات.

برچسب‌ها: ,

ارسال یک نظر